ظهور یک استعداد
تصور کنید پسرکی لاغر و ضعیف با قدی بسیار بلند و چپ دست را که قادر بود حروف را مانند تصویری که در آیینه مشاهده میشود برعکس گذاشته و یا تصویری آیینهای را ترسیم کند. کسی که پدرش یک دفتر قضایی را اداره میکرد و مرتباً سعی میکرد برای پسرش شغلی برای ساعات پس از مدرسه فراهم کند. کسی که متأسفانه مادرش با پدرش ازدواج نکرده بود و در مزرعهای در دوردست زندگی میکرد. کسی که به زحمت میتوانست بخواند اما هر چیزی را روی هر چیز دیگری میتوانست ترسیم کند، از عضلات تنها و پیچیده گرفته تا پای یک سگ را. کسی که وقت خود را با طراحی سپر و تیر و کمان به بطالت میگذراند. آری نام این پسر بچه لئوناردو داوینچی بود.
داوینچی واقعی
البته داوینچی زمانی که بزرگتر شد، تا حدودی از کارهای ساده فاصله گرفت. او توانست به عضویت اتحادیه نقاشها درآید و در روابط خود با پادشاهان و دوکهای اروپای فئودالی نسبتاً موفق بوده و میتوانست از آنها هزینههای هنگفت برای خلق یک نقاشی را طلب کند، اگر چه به نقاشی مشهور شده بود که کمتر کار شروع کرده را تمام میکرد! برخی اوقات هم با لجاجت از جنس رنگهای جدیدی استفاده میکرد که قبل از پایان تابلو، متوجه میشد که تکههای رنگ از کاغذ جدا شده و میریزد اما آثار او هرچه بودند برجسته و شاهکار محسوب میشدند، حساس، لطیف، تخیلی و زیبا، صفاتی است که برای نقاشیهای او به کار گرفته میشود. اما وقتی که موزه شهری نیویورک در سال جاری شروع به برپایی نمایشگاهی از آثار داوینچی کرد، بیش از هشت هزار نفری که در روز از این نمایشگاه دیدن کردند متوجه ابعاد دیگری در شخصیت داوینچی شدند، ابعادی پیچیده، ناشناخته، و حتی شوکآور!
فقط پانزده نقاشی
داوینچی ( متولد۱۴۵۲ ـ وفات ۱۵۱۹ میلادی) در طول عمر حرفهای خود فقط پانزده نقاشی ارائه داد که از همین تعداد بعضی ناتمام بودند. ضمن آنکه هیچ یک از پروژههای مجسمهسازی خود را نتوانست به انجام برساند. اما در این میان او هزاران ترسیم ساده را از مرکبی گرفته تا گچی به عنوان مبنای کار خود انجام داد که از میان آنها چهار هزار اثر باقی مانده است. کلکسیونرهای مالاندوز حتی زمانی که لئوناردو زنده بود شروع به جمعآوری آثار به ظاهر کم ارزش او کرده بودند. نمایش همین آثار بود که خیل عظیم علاقمندان را به موزه بزرگ نیویورک کشاند.
اما مردی که نام او مترادف با واژه نابغه به کار گرفته میشود، کاملاً هم بدون نقص نبود. البته نقطه ضعف در همه آدمیان وجود دارد، اما در داوینچی همراه با جلوههای نبوغ او، چالشهای شخصی هم بزرگتر از زندگی به نظر رسیدهاند. بسیاری هم از نظر تکنیکی برخی از عادات کاری او را مورد انتقاد قرار دادهاند. برخی میگویند که در آثار داوینچی تصویر بچهها غیرمعقول و غیرواقعی است و به نظر میرسد که آنها به اندازه بزرگترها وزن دارند و یا بعضی دیگر معتقدند که داوینچی تصویر پای انسان را خوب ترسیم نمیکند، اما آنچه داوینچی در آن مهارت دارد نمایان کردن روحیات و آلام انسان است که از چهره آنها میتوان به درون آنها گام نهاد. برای مثال او چهره حضرت عیسی (ع) را در هنگام حمل صلیب با چنان رنج و عذابی و در عین حال بزرگواری و حجب ترسیم کرده است که به واقع اعجابآور است. او در انجام نقاشیهای خود از تکنیکی ناشناخته در آن زمان استفاده میکرد که به آن ترشح مغزی میگویند.
مطابق این تکنیک هنرمند ابتدا هر آنچه که به ذهن او میآید ترسیم میکند و سپس برای هویت آنها تصمیم میگیرد. بنابراین او نخستین کسی بود که هنر را از دوران سیاه در قرون تاریک به در آورد و افق تازهای برای آن ترسیم کرد.
و داوینچی مرموز
اما آنچه که نمایش آثار تازه کشف شده از او به بار آورده است، راز و رمز فراوانی است که در شخصیت و رفتار او مشاهده شده است. او این راز را در تمام آثارش به نوعی در گوشه چشم یا دهان شخصیتی که در نقاشی معرفی کرده است، نشان داده است و خیره شدن به این راز و رمز است که ناگهان بیننده آثار داوینچی را به دنیای ناشناخته او میکشد. این راز بیشتر از همه در نقاشی مشهور او که بدون تردید معروفترین شاهکار نقاشی در تاریخ بشریت است، یعنی تابلوی «لبخند» یا ژوکوند نشان داده است.
زن یا مرد؛ داوینچی یا؟
چهره موجود در ژوکوند را ابتدا همه بینندگان به زن بودن فرض کردند. آنگاه سیل آثار تازه کشف شده او که در دست کلکسیونرهای بیشمار بود به یک پدیده جدید در کارهای او اشاره کرد. بسیاری از کارهای او قرینهای از تصویر یک آیینه بود که در آن یک شخصیت غالب به وضوح مشاهده میشد، شخصی با موهای بلند که در نظر اول او را به یک زن شبیه میکرد، اما توجه و دقت بیشتر سرانجام بیننده را بر مرد بودن آن شخصیت متقاعد میکرد. ناگهان وضعیت خصوصیات جسمانی لئوناردو با آن شخصیت منطبق از آب درآمد، پس در بسیاری از مواقع لئوناردو تصویر قرینه خود را از آیینه روی تابلو منتقل میکرد. تشابه آن شخص با چهرهای که در ژوکوند مشاهده شد، ناگهان شوکی بر عالم هنر ایجاد کرد. آن لبخند مرموز و زیبا که همه تصور میکردند متعلق به زنی با رازی نگفتنی بود، احتمالاً شخص لئوناردو و تصویر قرینهای او بوده است. چه رازی لئوناردو را وادار کرده بود که چنین با بیننده بازی کند؟ و چه رازی لئوناردو را وادار کرده بود که خود را به زنی زیبا تشبیه کند.
البته بحث و جدل در این مورد و در مورد واقعیت پیرامون ژوکوند در محافل هنری هنوز ادامه دارد و صد البته این همان بحث و جدلی است که لئوناردو داوینچی به دنبال آن بوده است. او معتقد بود که هنر را باید از صرف تصویر یک امر بدیهی به ایجاد یک مناظره تبدیل کرد و این همان حرکت عظیم در دوران رنسانس بود که پیشگامی آن را لئوناردو برعهده گرفت، اما همه این واقعیتها نمیتواند پاسخ قطعی برای یک سؤال همهگیر داشته باشد، سؤالی که میپرسد این چه رازی بود؟
نبوغ داوینچی در اینجا پایان نمیگیرد او علاوه بر این هنرها اختراعاتی هم داشته که از جمله ساختن نوعی «کایت» پیشرفته برای پرواز کردن.